عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

برای تمام راه های نرفته

برای تمام بی راه های رفته

ببخش بگذار احساست قدری هوایی بخورد

گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند

تنها کافیست خودمان باشیم !

که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم

و به خودمان بیائیم

تا خدا تمامی درهای که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند.

خطاهایت را بشناس.

انها را پذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار

این دنیا نامحرم بد دل

نامحرم نامروت زیاد دارد !

تا دست خدا هست. تا مهربانیش بی انتهاست

تا می گویی خدایا ببخش

به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر ؟

دیگر تو را چه نیاز به ادمها ؟

زیبا بمان و بگذار با دیدنت

هر رهگذر نا امیدی

لبخندی بزند رو به اسمان و زیر لب بگوید

هنوز هم می شود از نو شروع کرد...!

خدا اینجاست


قوی کسی است که,
نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،
 و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!
هر گاه زندگی را جهنم دیدی,
سعی کن پخته از آن بیرون آیی...
سوختن را همه بلدند!!
زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!
با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد...
یکی رفت و،
   یکی موند و،
       یکی از غصه هاش خوندو
          یکی برد و،
             یکی باخت و،
                یکی با قسمتش ساختو
                                          یکی رنجید،

                         ""یکی بخشید""

            یکی از آبروش ترسید
        یکی بد شد،
     یکی رد شد،
  یکی پابند مقصد شد
تو اما باش،
          """خدا اینجاست...!!
با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،
فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،
و با خود تکرار می کنم که یادم باشد،
هر آن ممکن است شبی فرا رسد،
و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد،
پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "،
و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :
خوشحالم که هستید.....

دروغ


نگـــــــران نباش
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
بــزرگ شـــده ام...
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام...
که این فـــاصــله ی کوتـــاه بین لبخند و اشک
نامش زندگیست...
آمــوختــه ام


که دیگــر دلم برای نبــودنـت تنگ نشــــود
راســــــتی
بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم...
حــــال مـــن خـــــــوب اســت
خــــــوب خــــوب...


نکند باز من عاشق شده ام؟

نکند باز من عاشق شده ام ؟!


 من نمی دانم چیست
که چنین زار و پریشان شده ام …
و چرا ؟!
مژه بر هم زدنی اشک مرا می ریزد …
نکند باز من عاشق شده ام ؟!
من نمی دانم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست ؟!
و مرا می شکند … می سوزد …
و چنین زود به هم می ریزد …
نکند باز من عاشق شده ام ؟!
راستی !
نگرانیِ من از بابت چیست ؟!!
و چرا اینهمه رفتار تو را می پایم ؟
و چرا اینهمه دلواپس چشمان توام ؟!
ریشه ی اینهمه دلتنگی چیست ؟!
نکند باز من عاشق شده ام ؟؟!!
آه …
ای مردم این دهکده ی موهومی !
به همه می گویم :
” اگر عاشق شده باشم روزی ،
خون من گردن آن دلبرک زیبایی ست
که در اقلیم مجازی ، هر شب
تا سحر
بال در بال دلِ نازک من می چرخید
و برای دلم افسانه ی دریا می گفت !

خون من گردن اوست …
خون من گردن اوست … ”

صبر


خدایـــــــــــا :کم آورده ام ،
صبری که داده بودی تمام شد ،
ولی دردم همچنان باقیست !!!
بدهکار قلبم شده ام ،
میدانم شرمنده ام نمیکنی؛...
باز هم صبـــــــر میخواهم .!!!